امیدواریم مطالب و محصولات ارزشمندی در اختیار شما عزیزان قرار داده باشیم.

search

قطره های اشک علی علیه السلام


توضیحات کوتاه:

یکی از اصحاب علی علیه السلام به نام (حبه عرنی) می گوید: شبی من با (نوف) در صحن حیاط دار العماره کوفه خوابیده بودیم، اواخر شب بود ناگاه دیدیم علی علیه السلام آهسته از ...


توضیحات:

یکی از اصحاب علی علیه السلام به نام (حبه عرنی) می گوید:
شبی من با (نوف) در صحن حیاط دار العماره کوفه خوابیده بودیم، اواخر شب بود ناگاه دیدیم علی علیه السلام آهسته از داخل عمارت بیرون آمد وحشت فوق العاده او را فرا گرفته، قادر نیست توازن خود را حفظ کند، دست خود را به دیوار نهاده مانند افراد واله و حیران به آسمان نگاه می کند و این آیات را تلاوت می کند: ان فی خلق السموات و الارض... (1)
حبه عرنی می گوید:
علی علیه السلام مکرر ای آیات را زمزمه می کرد و آنچنان دل باخته این زیبایی ها و آفریننده این همه عظمت گردیده بود و چنان از خود بی خود شده بود که گویی هوش از سرش پریده است.
حبه و نوف، هر دو در بستر خویش آرمیده و این منظره حیرت انگیز را نظاره می کردند. تا علی علیه السلام کم کم به خوابگاه حبه نزدیک شد و فرمود:
- حبه! خوابی یا بیدار؟
- بیدارم، یا امیرالمؤمنین! شما با آن همه سوابق درخشان و با آن همه زهد و تقوا و عبادت بی نظیر از ترس خدا این چنین هستید، وای به حال ما، پس ما بیچارگان چه کنیم؟!
علی علیه السلام چشمها را پایین انداخت و گریست. آنگاه فرمود:
ای حبه! همگی ما روزی در برابر خدا، ایستگاهی داریم و هیچ یک از اعمال ما بر او پوشیده نیست.
ای حبه! خداوند به من و تو از رگ گردن نزدیکتر هست، هیچ چیز نمی تواند بین ما و خدا حایل شود.
سپس به نوف فرمود:
- نوف! خوابی؟
- نه، یا امیرالمؤمنین! بیدارم، حالت حیرت انگیز شما سبب شد که مدتی امشب اشک بریزم.
- ای نوف! اگر امشب از خوف خدا زیاد گریه کنی، فردا در مقابل خداوند چشمانت روشن خواهد شد.
ای نوف! هر قطره اشکی که از ترس خدا از چشم کسی جاری شود، دریاهایی از آتش را خاموش می کند!...
آنگاه کمی حبه و نوف را پند و اندرز داد و در آخر فرمود:
من به شما می گویم: خدا ترس باشید.
سپس از آن دو نفر گذشت در حالی که با خود زمزمه می کرد و می گفت:
خداوندا! کاش می دانستم هنگامی که از تو غفلت می کنم تو از من اعراض می کنی یا به من توجه داری؟
ای کاش می دانستم با این خواب طولانیم و کوتاهی کردنم در سپاسگزاری نعمت هایت، حالم در نزد تو چگونه است؟!
حبه می گوید: به خدا قسم علی در همین حال بود تا صبح طلوع کرد.(2)

1- 20. آیات آخر سوره آل عمران: (191 - 194).
2- 21. ب: ج 41، ص 16 - 22 و ج 69، ص 275 - 276 و ج 71، ص 319 و ج 77، ص 401 و ج 87، ص 201.


داستانهای بحار الانوار/ محمود ناصری/دار الثقلین، 1377

سایر اطلاعات:
کد مطلب: t131
وضعیت مطلب: فعال
گروه اصلی: مذهبی     زیرگروه: حدیث

دفعات بازدید: 15    
محبوبیت: 4   (کمترین=0 و بیشترین=5)    تعداد شرکت کننده در نظر سنجی مجبوبیت: 
تاریخ ثبت: 1401/10/11 ب.ظ 5:50:00


لینک صفحه ی مطلب: https://tadanesh.ir/t?c=t131


هم گروهی ها
فضه کنیز فاطمه زهرا علیهاالسلام بود و در محضر آن بانوی گرامی پرورش یافت، مدتها مطالب خود را با آیاتی قرآنی ادا می نمود. ابوالقاسم قشیری از شخصی نقل می کند: از ...
جویبر از اهل یمامه بود، هنگامی که آوازه پیغمبر صلی الله علیه و آله را شنید، به مدینه آمد و اسلام آورد. طولی نکشید از خوبان اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله شمار آمد و ...
هنگامی که مادر امیر المؤمنین (فاطمه بنت اسد) از دنیا رفت، حضرت علی علیه السلام در حالی که اشک از چشمان مبارکشان جاری بود، محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید. ...
یک سال هشام (خلیفه وقت) به مکه رفت. در همان سال امام محمد باقر علیه السلام و فرزندش حضرت صادق علیه السلام نیز به مکه مشرف شدند. روزی حضرت صادق سخنرانی کرد و در ضمن آن ...
مردی به نام وشاء می گوید: روزی در محضر علی (علیه السلام ) بودم به من فرمود: به محله خود برو در کنار در مسجد زن و مردی نزاع دارند ایشان را نزد من بیاور. مطابق دستور امام ...
حره دختر حلیمه سعدیه (خواهر شیری پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) روزی بر حجاج بن یوسف جنایتکار وارد شد و در کنار وی قرار گرفت. حجاج از طرز ورود و بی اعتنایی حره فهمید ...
عبدالله بن عباس میگوید: روزی همراه امیر المؤمنین (علیه السلام ) در رکاب آن حضرت به صفین می رفتیم. هنگامی که به نینوا( کربلا) در کنار فرات رسیدیم با صدای بلند فرمود: ...
متوکل عباسی پیوسته به اطرافیانش میگفت: کار ابن الرضا مرا خسته و در مانده کرده است. هرچه کوشش کردم که می گساری نموده و با من هم پیاله شود ( تا او را نزد مردم سبک کنم و ...
سعد بن عبدالله قمی می گوید: مسائلی مذهبی برایم پیش آمده بود نمی توانستم حل کنم با احمد بن اسحق قمی محضر مبارک امام حسن عسکری مشرف شدم جواب مسائل را از امام بپرسم. وارد ...
هنگامی که عمر بن عبدالعزیز، خلیفه ی درستکار اموی، وارد مدینه شد، دستور داد جارچی اعلان کند هر کس ستمی دیده، یا شکایتی دارد بیاد تا به حق او رسیدگی شود. عده ای از ستم ...