امیدواریم مطالب و محصولات ارزشمندی در اختیار شما عزیزان قرار داده باشیم.

search

امام رضا علیه السلام و شاعر دلسوخته


توضیحات کوتاه:

دعبل خزاعی (1) در شهر مرو، محضر امام رضا (علیه السلام) عرض کرد: یابن رسول الله! من درباره شما قصیدهای سروده ام و تصمیم دارم قبل از هرکس خود شما بشنوید. امام فرمود: بخوان! ...


توضیحات:

دعبل خزاعی (1) در شهر مرو، محضر امام رضا (علیه السلام) عرض کرد:
یابن رسول الله! من درباره شما قصیدهای سروده ام و تصمیم دارم قبل از هرکس خود شما بشنوید.
امام فرمود: بخوان! دعبل شروع به خواندن قصیده کرد (2) که آغاز آن چنین است:
مدارس آیات خلت من تلاوه * * * و منزل وحی مقفر العرصات
محل درس آیات (ائمه اطهار) از تدریس خالی شده و محل نزول وحی چون بیابان خالی گشته است...
تا اینکه رسید به این بیت؛
اری فیئهم فی غیرهم متقسما * * * و أیدیهم من فیئهم صفرات
می بینم اموال آنها را دیگران بین خود تقسیم می کنند. دست
صاحبان مال از آن کوتاه است.(3)
حضرت گریه کرد و فرمود:
راست میگویی خزاعی تا رسید به این بیت؛ و قبر ببغداد لنفس زکیه * * * تضمنها الرحمان فی الغرفات قبری در بغداد متعلق به روح پاکیزه ای است که خداوند در غرفه های بهشتی آن را جای داده است. (و آن قبر امام کاظم است).
امام رضا (علیه السلام ) فرمود:
آیا به اشعارت دو بیت هم من اضافه کنم تا قصیده ات تکمیل گردد؟
عرض کرد:
بفرمایید، یابن رسول الله! حضرت فرمود:
و قبر بطوس یالها من مصیبه*** توقد بألاحشاء فی الحرقات
إلی الحشر حتی یبعث الله قائما *** یفرج عنا الهم والکربات
قبری هم در طوس است که آه چه مصیبت جانسوزی که اعماق وجود انسان را با شعله های خود می سوزاند.
این مصیبت همچنان با ما خواهد بود تا قیام حضرت مهدی (علیه السلام ) آن کسی که غم و اندوه را از ما می زداید.
دعبل عرض کرد:
یابن رسول الله! این قبر کیست؟
حضرت فرمود:
این قبر خود من است، طولی نمی کشد که قبر من در طوس محل رفت و آمد شیعیان خواهد شد. هر کس مرا در غربت زیارت کند در قیامت با من و درجه من بوده و گناهانش آمرزیده خواهد شد. ...
پس از پایان قصیده امام برخاست و وارد منزل شد. جند گذشت، خادم آن حضرت یک صد دینار طلا که به نام خود حضرت سکه زده شده بود برای دعبل آورد.
دعبل گفت: به خدا سوگند! این قصیده را برای خاطر پول نگفته ام، کیسه طلا را رد کرد و تقاضا نمود حضرت یکی از لباسهایش را به عنوان تبرک به وی بدهد. امام رضا (علیه السلام ) یک جبه لباس مخصوص) که از جنس خز بود به همراه صد دینار طلا به او داد و فرمود:
کیسه طلا را بگیر که به آن نیاز خواهی داشت.

دعبل و دزدان قافله
دعبل کیسه طلا و جبه را گرفت، به همراه یک قافله از مرو خارج شد، در بین راه دزدها به قافله حمله کردند و تمام وسایل را گرفتند، دست های همه از جمله دعبل را بستند و شروع به تقسیم اموال قافله نمودند اتفاقا یکی از آن دزدها این بند شعری را که دعبل سروده بود خواند:
آری فیئهم من غیرهم مستقسما *** و ایدیهم من فیئهم صفرات
می بینم اموال آنها در بین دیگران تقسیم می شوند و خودشان دستشان از اموال خالی است.
دعبل شعر خود را شنید، به آن مرد گفت:
این شعر را چه کسی سروده؟
دزد گفت:
دعبل بن علی خزاعی
دعبل گفت:
من همان دعبل سراینده این شعر هستم.
دزد همین که این سخن را شنید، پیش رئیس دزدها که بالای تل مشغول نماز بود ! دوید و گفت: دعبل، در میان کاروان دست بسته است.
رئیس دزدها این سخن را که شنید نزد دعبل آمد و پرسید:
تو دعبل هستی؟
گفت: آری.
گفت:
قصیده ات را بخوان. دعبل همه قصیده اش را خواند.
رئیس دزدها قصیده را از اول تا آخر شنید، سپس دستور داد که دست دعبل و افراد کاروان را باز کردند و تمام اموالی را که گرفته بودند به آنها باز گردانیدند.
دعبل از آنجا به قم آمد، مردم قم درخواست کردند که قصیده را بخواند.
گفت: همه را به مسجد جامع دعوت کنید. پس از اجتماع مردم بالای منبر رفت و قصیده اش را خواند و مردم اموال فراوانی به او بخشیدند.
وقتی که جریان جبه حضرت را شنیدند، تقاضا کردند که جبه را در مقابل صد هزار دینار به آنها بفروشد، دعبل حاضر نشد.
گفتند: مقداری از آن را به هزار دینار بفروش. باز دعبل قبول نکرد. از قم خارج شد کمی فاصله گرفته بود، گروهی از جوانان به دنبال او رفته و جبه را به زور از او گرفتند.
دعبل به قم برگشت و تقاضا کرد که جبه را به او بدهند ولی آنها نپذیرفتند و گفتند پولش را می دهیم، و دیگر جبه را نخواهی دید.
دعبل وقتی که مأیوس شد، تقاضا کرد قطعه ای از جبه را به او بدهند، این پیشنهاد را پذیرفتند. قطعه ای از جبه را به او دادند و بقیه را به هزار دینار از او خریدند.
دعبل به وطن بازگشت، دید دزدها هرچه در منزل داشته همه را برده اند، دعبل صد دینار را که حضرت به او عطا کرده بود، هر دینارش را به صد در هم فروخت و مبلغ ده هزار درهم به دست آورد. و در نتیجه زندگی اش را دوباره سامان داد و به یاد آورد که امام (علیه السلام) هنگام دادن آن پول فرمود:
این پول را بگیر به آن نیاز خواهی داشت.(4)

1- دعبل مردی شجاع بود، محضر چهار امام (علیهم السلام) را درک کرد و همواره مدح آل علی و هجو خلفاء عباسی مخصوصأ هارون، مأمون و معتصم را می کرد و خودش میگفت 50 سال است که چوبه دار را به دوش میکشم و در سال 246 در سن 98 سالگی از دنیا رفت.
2- این قصیده زیبا 121 بیت است جهت اختصار این چند بیت را آوردیم.
3- اشاره به عصر عاشورا و غارت خیمه ها و یا به فدک، وخمس است.

4- ب: ج 49، ص 239.


داستانهای بحار الانوار/ محمود ناصری/دار الثقلین، 1377

سایر اطلاعات:
کد مطلب: t14a
وضعیت مطلب: فعال
گروه اصلی: مذهبی     زیرگروه: حدیث

دفعات بازدید: 14    
محبوبیت: 4   (کمترین=0 و بیشترین=5)    تعداد شرکت کننده در نظر سنجی مجبوبیت: 
تاریخ ثبت: 1401/10/11 ب.ظ 6:02:30


لینک صفحه ی مطلب: https://tadanesh.ir/t?c=t14a


هم گروهی ها
دو همسر مهربان، علی و فاطمه علیهماالسلام، کارهای خانه را بین خود تقسیم کردند. حضرت فاطمه علیهما السلام عهده دار شد کارهای داخل خانه را انجام دهد؛ خمیر درست کند، نان ...
روزی علی (علیه السلام) وارد مسجد شد. جوانی را دید که گریه میکند و چن نفری در اطراف او هستند. امام علی (علیه السلا م) پرسید: چرا گریه میکنی؟ جوان پاسخ داد: شریح بر خلاف ...
امام حسن عسکری در تفسیر آیه (88 و 89) سوره بقره می فرماید: خداوند در این آیه ها علماء یهود و عوام آنها را مذمت می کند امام و پس از بیان رفتار علماء یهود و عوامشان ( که ...
حدیث1 امام صادق علیه‌السلام :إذا قامَ قائمُ آلِ محمّدٍ علَیهِ وعلَیهِمُ السلامُ حَکَمَ بینَ الناسِ بحُکمِ داودَ ، لا یَحتاجُ إلی بَیِّنةٍ ، یُلهِمُهُ اللّه‌ُ ...
شخصی از اهالی ری نقل می کند: یحیی بن خالد کسی را استاندار (والی) ما کرد. مقداری مالیات بدهکار بودم. از من می خواستند و من از پرداخت آن معذور بودم، زیرا اگر از من می ...
مردی از بنی اسرائیل کاخی زیبا و محکم ساخت و خوراک های مختلفی به عنوان غذا آماده نمود و تنها از توانگران شهر دعوت کرد و مستمندان را وانهاد. هنگامی که بدون دعوت، از ...
عمران پسر شاهین از بزرگان عراق بود. وی علیه حکومت عضد الدوله دیلمی قیام نمود. عضد الدوله با کوشش فراوان خواست او را دستگیر نماید. عمران به نجف اشرف گریخت و در آنجا با ...
در زمان امام صادق علیه السلام شخصی به نام (نجاشی) استاندار اهواز و شیراز بود. وی با اینکه از طرف خلفای عباسی فرمانروا بود، ولی از دوستان و شیعیان امام صادق علیه السلام ...
متوکل (خلیفه خون ریز عباسی) از توجه مردم به امام هادی علیه السلام سخت نگران و در وحشت بود. بعضی مفسده جویان نیز به متوکل گزارش داده بودند که در خانه امام هادی علیه ...
سه نفر از بنی اسرائیل با هم به مسافرت رفتند. در ضمن سیر و سفر در غاری به عبادت خدا پرداختند. ناگهان سنگ بزرگی از قله کوه فرود آمد و بر در غار افتاد و دهانه غار گرفته شد. ...